دگر با بانگ اذان بیدار نخواهم شد
دگر زین تنها تر نخواهم شد
،
دگر عاشق نخواهم شد
دگر فارغ از عشق نخواهم شد
،
دگر هستم تا ابد با خدایم
دگر تنها نخواهم شد
،
دگر باید بیایی بر سر مزارم
برای دیدنت چشم انتظارم
،
دگر باید به جای دیدن رویم
بیابید سنگ مزارم را ببینی
،
دگر غم در من راه ندارد
که چون من در قبرستان جا دارم
،
دگر بار شعر نخواهم گفت
که این بود آخرین شعر زندگانی
این متونی که گفته شد (میخوایی شعر ببینش میخایی متن) طبق هیچ قاعده ادبی گفته نشده طبق قاعده دل گفته شده
پس به قافیه و ردیف کار ندین

اگر سرم پائین است ، به پای بی ادبیم مگذار.
من بی ادب نیستم… فقط نمی توانم سراز زمین بگیرم.
به خدایی خودت سرم سنگین است سرم سنگین است و دلم رسوا…
وقت آمدن، تمام راه، به اینکه شاید قبولم نکنی فکر میکردم، اما نگران نبودم…
اما نگران نبودم، چون تو را خوب میشناسم…
من خدای خودم را خوب میشناسم؛
میدانم خدای من غریب نواز است…
غریب نواز
غریب نواز…
خدای من از اینکه تا به امروز مرا عزیز خودت شمرده ای و عزت داده ای
تو را شکر میگویم..
کاش میشد
یک بار دیگه از تو هدیه بگیرم
حتی اخرین هدیه ی عمرم
اما اینبار به انتخاب خودم باشد…
خودت را به من هدیه بده
- انواع متن زیبا (۳۲۷)
- دل نوشته های مجنون (۶)
- متن اهنگ (۹۷)
- متن های قدیمی یا دستهبندی نشده (۳۸۶)
- معرفی نرم افزار (۲)
- نوحه ، مذهبی (۲۳)