میلادت ای دوست مبارک باشد
پیوسته دلت شاد سعادت باشد
هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد
راهـت سپید راه عــدالـت باشد
چـــشـــم شــادی نگارت باشد
ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد
میلادت ای دوست مبارک باشد
دلـشاد ازین اهل جماعت باشد
——–
پ.ن: تشکر از شما عزیزانم
مــــــَـــجنونـــــــــــ
من آن خاموش خاموشم که با شادی نمیجوشم
ای دلم زجرجدایی رابخور
چوب عمر بی وفایی رابخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد ورفت
خنده ای بر خاطراتت کرد ورفت
من که گفتم این پرستو رفتنیست
من که گفتم این بهار افسردنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست وهم شکستم داد دل……
حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی…
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه…
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ….
زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے
سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم … پس چه شد
حکایت من حکایت کسیست که عاشق دریا بود اما قایق نداشت
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
حکایت کسیست که زجر کشید اما زجه نزد
زخم داشت اما ننالید
گریه کرد اما اشک نریخت
حکایت من حکایت کسیست که پر از فریاد بود اما سکوت کرد
اما باز حکایت همچنان باقیست…
پروردگارا
پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم
رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم
یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم
بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم
همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم
کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم
مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم
عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم
و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم
دوستت دارم
دوستت دارم…
دیگر ارزشیـــ ندارد
دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد…
چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد.
مسئله اینجا تمام نمشود
مهم ترین نگرانی وقتی است که
میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم
میگویی ولی
افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد,
با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که
ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند
و افسوس
که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند
خداحافظ ای عشق
ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﺵ …
ﮐﻢ ﮐﻢ ﻳﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﺮﻓﺖ
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻇﺮﻳﻒ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ
ﻭ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﻳﮏ ﺭﻭﺡ ﺭﺍ
ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﮑﻴﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﻴﺴﺖ
ﻭ ﺭﻓﺎﻗﺖ، ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮ
ﻭ ﻳﺎﺩ ﻣﻲﮔﻴﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﻫﺪﻳﻪﻫﺎ، ﻣﻌﻨﻲ ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻧﻤﻲﺩﻫﻨﺪ …
ﮐﻢ ﮐﻢ ﻳﺎﺩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﯼ
ﮐﻪ ﺣﺘﻲ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻫﻢ ﻣﻲﺳﻮﺯﺍﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﺯﻳﺎﺩ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﮕﻴﺮﻱ
ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﻍ ِ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﻫﯽ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﺴﻲ ﺑﺎﺷﯽ
ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﮔﻞ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ …
ﻳﺎﺩ ﻣﻴﮕﻴﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻲ
ﮐﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ
ﻳﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﻴﺮﯼ ﮐﻪ ﺧﻴﻠﯽ ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯼ …
- انواع متن زیبا (۳۲۷)
- دل نوشته های مجنون (۶)
- متن اهنگ (۹۷)
- متن های قدیمی یا دستهبندی نشده (۳۸۶)
- معرفی نرم افزار (۲)
- نوحه ، مذهبی (۲۳)